افکار مخشوش و خسته ام

تیره و روشن،شب و روز و تلخ و شیرین گرد هم امدند،همچون موهای پریشان دختر بچه ای در باد

افکار مخشوش و خسته ام

تیره و روشن،شب و روز و تلخ و شیرین گرد هم امدند،همچون موهای پریشان دختر بچه ای در باد

خفه شدم

شنبه, ۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۱۶ ب.ظ

نشستم جلوش و زل زدم تو چشای گریونش

خسته بود 

زیادی خسته به نظر می اومد

وسط فین فیناش به این توجه کردم همیشه وقتی گریه میکنه دماغش قرمز میشه و لباش باد میکنه

چهره ناراحتش همیشه برام جذاب تر بود

زمزمه کردم خسته نشدی ؟

بی صدا قطره اشکشو پاک کرد و زل زد تو چشام

_خسته نشدی از اینکه این همه دویدی؟خسته نشدی از این همه تلاش برای زنده موندن؟

مظلوم پرسید راهی دارم مگه؟

سکوت کردم راست میگفت

راهی نداشت

چیکار کنه؟چه راهی داره جز تلاش برای زنده موندن؟کم بیاره؟جا بزنه؟

این دختر زیادی لایقه

بهش گفتم

زمزمه کردم لیاقتت خیلی بالاتر از این روزاته

هق هقش شدت گرفت 

+پس چرا لیاقتم بهم نمیرسه؟پس چرا منی که میگین لایقم حالم خوب نمیشه؟دارم از این حجم از درموندگی کم میارم

نمیتونم تحمل کنم

نه تو رو نه خودمو نه این زندگیو

اروم گفتم منو تو؟ما

بازم گریش شدید تر شد

+ما

از این کلمه هم حالم بهم میخوره

از ما

از همه چیز

چرا نمیای تمومش کنیم؟

ترسیده پرسیدم واقعا میخوای کم بیاری؟

+اوردم

خیلی کم اوردم

نمیتونم ادامه بدم

سرریز شدم

....

چیزی جز سکوت نداشتم

باید مینشستم و نگاه میکردم چطوری بیشتر فرو میره تو این باتلاق

کاری براش نمیتونستم بکنم

فقط بغلش کردم

اره خودمو بغل کردم

بهش گفتم میدونم سخته

در گوشش زمزمه کردم هیچوقت قرار نبود اسون باشه

ولی ما قول دادیم جا نزنیم دختر

جواب گرفتم خفه شو

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۶/۰۳
مَرمَر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">