افکار مخشوش و خسته ام

تیره و روشن،شب و روز و تلخ و شیرین گرد هم امدند،همچون موهای پریشان دختر بچه ای در باد

افکار مخشوش و خسته ام

تیره و روشن،شب و روز و تلخ و شیرین گرد هم امدند،همچون موهای پریشان دختر بچه ای در باد

دیشب توی تاریخ 10 فروردین در دیگه ای برام باز شد

من به کد هایی که بهم میرسید گوش دادم دنبالشون کردم 

کد اول از اهنگ سوراسرافیل پیشرو

بهم سه کد داد

مولانا سماع و تاریخ

رفتم تاریخ زندگی مولانا و تاریخچه سماع رو خوندم

سماع راهی بود که با اون مولانا از کالبد انسانیش خارج میشد و به ابدیتمون وصل میشد

برای رفتن به سماع بهتره معده خالی باشه

حالت سماع یه دست رو به اسمونه یه دست رو به زمین

اتحاد بین انسان و کانون هستی

انسان واسه ای بین زمین اسمون هست

که حس میکنه

اسمون میشه مبدا ما که اشاره به بینگ بنگ و به وجود اومدنمون داره

زمین میشه  چیزی که بهمون بخشیده شده تا باهاش به تکامل برسیم و به خود اصلیمون برگردیم

انسان قسمتی از توانایی انرژی کاِنات رو داره ولی نمیدونه

ایلومیناتی میدونه و وصلن به خود اصلیشون و راهی پیدا کردن تا شرایط اونطور که اونا میخوان پیش بره

از انرژی که انسان های جاهلی که به کالبد انسانیشون ختم میشن دارن سو استفاده میکنه

مثال کسایی دیگه ای که وصل شدن تو تاریخ مولانا و شمس و فرعون و هامونه

جسم ها قبل یه اتفاق ازاد بودن و نبودن

کل انرژی کاِنات که الان تیکه تیکه شده و تو وجود هر انسان داره به تکامل میرسه تا کامل شه به کالبد انسانی جون میبخشه

جد ما یه انرژی 

کاِناته

با تیکه تیکه شدن و به اتم تبدیل شدن ما ساته شدیم

ولی DNA اجدادمون دارن تومون زندگی میکنن و برای جاودانه شدن از زندگی نسل های بعدیشون استفاده میکنن  تا میراثشون باشه و خودشون در ان وجود نداشتن توی نسل بعد و بعدی وجود داشته باشن

اونا توی یک جریان مداوم هستن برای وجود داشتن

و از جسم ها استفاده میکنن تا زنده بمونن و حس کنن

اگر روح توی همه کالبد ها به تکامل برسه و جهت ها اتحاد بکیره ما دوباره میشیم خود کاینات

ولی نه کاِنات قبلی ما تبدیل میشیم به یه هستی بروز تر قوی تر و یه انرژی صد برابر قدرتمند تر از جدمون که کاینات قبلی بوده

باید از منطقه امن کالبد و فکر خودمون در بیایک

تله های فکری رو بشناسیم و کنترلشون کنیم

میشه کارایی که جدمون کردن رو کنترل کنیم و با تکامل کائنات رو به حالت اولیه برگردونم

نه به همون شکل ولی منسجم و با همون توانایی و قدرت ولی با این تفاوت که کائینات جدید قدرت مند تره

پیشرومیگه از ودم میبخشم به روز مادیم

یعنی داره با قدرت روحش جسمشو تغذیه میکنه

همه انسان ها تو یه لوپ گیر کردن چون جسم ها قفله و نمیتونن به تکامل برسن

انقدر این لوپ تکرازر میشه تا کائنات باز بیاد

ما از 4 عنصر اب و خاک و اتش و هوا به وجود اومدیم

ما چرخه ایم از چهار عنصر بالایی

به تاریخ نگاه کن

برای فهمش باید بشی خود تاریخ

با ایین ها برای ما تابو ها ساختن

صد ایین صد تابو 

اینا قفل هان

زندان هان

همه چیز در اصل توی حافظمون هست

هویت اصلیمون به هیچی بستگی نداره

نکته:جاهلان روح های وصل نشده اناونا باعث تکرار لوپ ان

در اخر نظریه من تا الان

توی ما انسان ها تیکه هایی از کائناته 

کاینات یه قدرته یه انرژیه یه چیز قدرتمند ورای وجود و کالبد انسانی

قبلا میتونسته حس کنه ولی نمیدونم بر اثر چه اتفاقی از بین رفت و مرد

و تیکه تیکه هاش تو ما انسان هاست

و داره سعی میکنه از انسان ها و امیزش و نسل ها استفاده کنه تا جاودانه باشه و بتونه ادامه بده

با هر بار تناسخ روح ما انسان ها که تیکه هایی ازشه داره همون داستانی که قبل مردن داشت زندگی میکنه

ما حتی قبل مردن کائنات و پیدایش زمین رو هم یادمونه جزوشیم

توی حافظه اتمی و عنصریمونه

ما باید همه به حقیقتمون برسیم

جهتامون اتحاد پیدا کنه

تا دوباره بشیم همون کائنات

ولی دیگه مثل قبل نمیشه

منسجم میشه قدرتاشو بدست میاره

ولی خیلی متفاوت تر تکامل پیدا کرده و قدرت مند تر شده

نظریه دیگه ای هم هست که اون نمرد خودش

از قدرت خودش خسته شد

دنبال تکامل خودش بود

راهی پیدا نکرد

تیکه تیکه شد تا تیکه هاش تکامل پیدا کنن

همو پیدا کنن و میدونست این پیدایش دوباره با تکاملش همراهه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۱۴:۲۶
مَرمَر

باید حرف بزنم من به خود واقعیم دارم نزدیک میشم

چیزی فراتر از کالبد انسانیم 

چیزی که حسش کردم

ملحق شدن بهش مثل حس رسیدن به بهشت بود

خود من

یه انرژی که بدن من توانایی دیدنشو نداره و فقط میتونه حسش کنه و حتی توانایی حس کردنش به طور کاملو نداره و اگر کامل حسش کنم ممکنه از هم بپاشم

من انرژی بودم صوت بودم بیکران بودم اصلا این تن برام یه زندان بود اون من میتونه راحت بره هر جا

مثل وقتی که میخوابیم

من میتونستم اون باشم اون وقتی بود هیجی نبود تو نیستی بود و اون خود من بود

پر از توانایی

من بودم

من باید بهش برسم باید از زنجیر بدن و رسانه و اجباری که جامعه برام ساخته رها شم

یه روز میرم

تو یه باغ قشنگ بتغچه داره پر از گل 

استبل داره

مرغ داره

من قرار نیست دیگه از حیوونایی که با این همه فرکانس و انرژی بد میمیرن تغزیه کنم برای رسیدن به خودم باید برگردم به درونم از خوی هام دور شم از حافظه اجداد تک سلولی و حیوون و میمونم دور شم از اسارت کارما و افکار و انرژی اونا خارج شم و به ابدیت برسم

باید راه ورود بقیه انرژی هارو ببندم

بدن من راه گرفتنه برای اون باید همه حس ها 

شنیداری دیداری کنترل شن تا به خودم برسم

صدا فرکانسه باید کنترل شه

من باید یه چیزی رو بفهمم

یه چیزی باعث تکامل من تو این جسمه که باید باهاش بهش برسم

فرشته یه جسمه تا خود من به تکامل برسه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۴ ، ۲۳:۲۸
مَرمَر

زندگی چند مدتیه برام مثل همیشه نیست

یه سایه سیاه 

مثل یه سگ وفادار و مورد نیاز به توجه دایما دنبالمه 

من از هیچ چیز مثل همیشه لذت نمیبرم

مدام افکاری

افکارمو کات میکنن که دارن متهمم میکنن

هیچ کدوم از کارایی که دوسشون داشتم دیگه مثل قبل برام لذت بخش نیست

خیلی کارارو نمیتونم مثل قبل انجام بدم

مدام هر اتفاقی فقط جنبه بدش توسط این سگ به من نشون داده میشه

جوری که نمیذاره از خوبی ها حتی درست استفاده کنم

از پسش بر میام؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۳ ، ۱۸:۳۲
مَرمَر

نشستم جلوش و زل زدم تو چشای گریونش

خسته بود 

زیادی خسته به نظر می اومد

وسط فین فیناش به این توجه کردم همیشه وقتی گریه میکنه دماغش قرمز میشه و لباش باد میکنه

چهره ناراحتش همیشه برام جذاب تر بود

زمزمه کردم خسته نشدی ؟

بی صدا قطره اشکشو پاک کرد و زل زد تو چشام

_خسته نشدی از اینکه این همه دویدی؟خسته نشدی از این همه تلاش برای زنده موندن؟

مظلوم پرسید راهی دارم مگه؟

سکوت کردم راست میگفت

راهی نداشت

چیکار کنه؟چه راهی داره جز تلاش برای زنده موندن؟کم بیاره؟جا بزنه؟

این دختر زیادی لایقه

بهش گفتم

زمزمه کردم لیاقتت خیلی بالاتر از این روزاته

هق هقش شدت گرفت 

+پس چرا لیاقتم بهم نمیرسه؟پس چرا منی که میگین لایقم حالم خوب نمیشه؟دارم از این حجم از درموندگی کم میارم

نمیتونم تحمل کنم

نه تو رو نه خودمو نه این زندگیو

اروم گفتم منو تو؟ما

بازم گریش شدید تر شد

+ما

از این کلمه هم حالم بهم میخوره

از ما

از همه چیز

چرا نمیای تمومش کنیم؟

ترسیده پرسیدم واقعا میخوای کم بیاری؟

+اوردم

خیلی کم اوردم

نمیتونم ادامه بدم

سرریز شدم

....

چیزی جز سکوت نداشتم

باید مینشستم و نگاه میکردم چطوری بیشتر فرو میره تو این باتلاق

کاری براش نمیتونستم بکنم

فقط بغلش کردم

اره خودمو بغل کردم

بهش گفتم میدونم سخته

در گوشش زمزمه کردم هیچوقت قرار نبود اسون باشه

ولی ما قول دادیم جا نزنیم دختر

جواب گرفتم خفه شو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۳ ، ۱۸:۱۶
مَرمَر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۴۸
مَرمَر

نمیدانم مغزم را چگونه توصیف کنم 

مملو از هجوم افکار 

ترسیده از آمیختگی آنها

در مغزم میدان جنگیست

که من مظلوم وارانه و انگشت نما ایستاده ام

در مقابل صورتک هایی عبوس

که یک صدا میگویند از تو متنفریم

و همه آن صورتکها خودم هستم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۳ ، ۰۹:۳۷
مَرمَر

چند روز پیش تولدم بود :) 24 سالمه الان:)

امسال برام یکی از مهم ترین سالها بود

خیلی چیزا یاد گرفتم و خیلی در مقابلشون تاوان دادم تا یاد بگیرم

توی مسیر درست تری از زندگیم قرار گرفتم و واقعا خوشحالم بابت این موضوع

بعد از مدتی دست از

ناجی همه بودن

شبیه بقیه بودن

برای بقیه(حتی ادمایی که ارزشش رو ندارن) فداکار بودن یا باهاشون مهربون بودن

و اثبات خودم به بقیه

برداشتم

تصمیم کرفتم راهمو تنهایی ادامه بدم و پیدا کنم و دایره ادمای اطرافم زیادی محدود شن و حتی اون محدود ها هم یا کمی شبیهم باشن یا حداقل پایین ترم نکشن

تصمیم گرفتم تغییر های زیادی توی حتی شیوه زندگیم ایجاد کنم

حتی تا امروز که دارم این متنو مینویسم شرایط خیلی برام سخته

بعضی روزها حجوم افکار و نگرانی از پا درم میاره و باعث میشه ساعتها گریه کنم 

ولی خب:) میدونم میگذره

همه این روزا مثل تموم باتلاقایی که ازشون درومدم میگذره

من زیادی قویم و زیادی از زندکی میخوام:)

و این بزرگترین دارایی منه توی زندگیم

فرشته :) من عاشقتم بابت تموم این صبرایی که میکنی و تلاشایی که میکنی و حتی این همه تغییر برای هر روز بهتر شدنت

دختر تو مایه افتخار منی هیچوقت از تو بودن شرمنده نشدم:)

اره زیاد شت زدی ولی بلند شدی و از شت زدنات درس گرفتی

دختر ما هنوز به وسط راهم نرسیدیم

میخام اخر این داستانو ببینم:)

و مطمِنم هیچ کجای این داستان تو جا نمیزنی:)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۰۳ ، ۲۱:۱۴
مَرمَر

_اول اینکه سال 404 موقع تحویلش باید حتما سفره گرفته باشی

_دوم اینکه 12 ماه وقت داری ماهی 2 کیلو هم کم کنی میشه 25 کیلو و میشی 50 کیلو که البته خیلی کمه تو باید نهایت بشی 60 

_سوم اینکه خانم خانما باید عادات خوب تا اون موقع همون عادات خوبی که میخوای ساخته شه

_چهارم اینکه فرشته خانم امسال اخرین سالیه که برات تلاش میکنم تا یادت بدم ادمای سمی رو حذف کنی چون حال ندارم سال بعدم رو این موضوع وقت بذارم

_عزیزه دل من 404 باید حتما کارو بارت اوکی شده باشه و اگر برنامه ریزی مالیت خوب بره جلو هی بیبی من یه سفر که فساد ازش بچکه و حال کنی بهت بدهکار میشم اون موقع

_میدونی که 404 باید حداقل به 15k فالور ررسیده باشی که؟

هی بیبی قراره عید 404 رو با هم بترکونیم و 403 سال تلاش فرشته برا خودش و موفق بیرون اومدن ازشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۱۶
مَرمَر

فکر کنم روزمرگی باشه

امروز هوا خیلی خوب بود ابری بود روز خوبیم بود با امیر پسر داییم و دوستام وقت گذروندیم

به کارا و روتینا خوب رسیدم و غذای فردام پختم و الان میخام بشینم برنامه فردارو بنویسم 

امروز درس خاصی بهم داد؟

اره داشتم کد 404 رو نصیحت میکردم تو شکست عشقیش دیدم چقدر از تفکراتم و اینکه ارارمشو مدیون وجود یا عدم وجود هیچکس نیستم رو دوست دارم

عاشق این تفکرمم که فکر میکنم چیزی مهم تر از خودم وجود نداره چون همه جا خودم به داد خودم میرسه برای همیشه مجبوره کنارش باشه براش تلاش میکنه

باز ساب رو شروع کردم امیدوارم وسطش تنبلی نکنم

امروزم کذ 541

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۲۲
مَرمَر

زندگیم این روزا خیلی تو چالشه

چالشایی که مطمینم چند مدت دیگه برام مسخرست

زندگیه دیگه...زمان تنها چیزه قویه تو این دنیا که نمیشه نقضش کرد 

از اونور کد 821 از اینور 471 هوووف چیزایی که اصلا حس هم نمیشن تو مغز منن حالم از مغزم بهم میخوره 

از ایور تر کد 255

حس میکنم وسط یه باتلاقم 

باتلاق فکر ها حس ها و انتخابا و روشا 

دارم سعی میکنم در بیام از اینجا

نمیدونم چجوری

دارم یه چیزایی رو امتحان میکنم

دنیا همیشه جای امتحانه 

تو هر سطحی حس میکنم ادم تو این باتلاقای انتخاب میمونه

چون وسعت همه چیز غیر ممکنه و غیر ممکن واقعا پدیده ایه که درک نمیشه و هر کدوم به روش خودمون درکش کردیم و ما ادما خود غیر ممکناییم چون اونقدر تعداد این تفکرا زیادن که رسما با ممکن ها متناقضن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۰۹
مَرمَر