افکار مخشوش و خسته ام

تیره و روشن،شب و روز و تلخ و شیرین گرد هم امدند،همچون موهای پریشان دختر بچه ای در باد

افکار مخشوش و خسته ام

تیره و روشن،شب و روز و تلخ و شیرین گرد هم امدند،همچون موهای پریشان دختر بچه ای در باد

افکار مخشوش و خسته ام

ما که ندیدیم ولی میگن
بودن کسایی که سرشون به کار خودشون بوده
و نمردن!

آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

زیادِ ولی لطفا بخونید

نمی‌دونم چرا ما نگاه کاملا سیاه سفید به زن و مرد بودن داریم. چرا نمی‌تونیم درک کنیم که همون طور که پیوند قطبی و کوالان از هم جدا نیستن و پیوندهای مختلف، طیفی‌ان که به یکیشون فقط "نزدیک‌تر" هستن، زنی و مردی هم صفر و صد دماسنجن و هر کدوم از درجات روی جنسیت‌سنج، ویژگی‌های خودشون رو دارن.

می‌دونم که همه‌ی ما خصوصیتِ "کمن، پس وجود ندارن." رو حداقل در مورد یه قشری داریم ولی جداً باید تو جایی که هستیم بایستیم و فکر کنیم چرا حس بدی داریم که فلان مرد، لاک زده و فلان دختر کله‌شو تیغ کرده. اصلا اینا به کنار، وقتی یه مردی رد می‌شه که لباس صورتی داره ما تعجب می‌کنیم. باز خانما آزادی بیشتری دارن تو قرن حاضر و می‌تونن بدون این که برچسب بخوره روشون شلوار جین بپوشن. مردان برعکس، اگه کوچیک ترین رفتاری رو نشون بدن که حاکی از این باشه که "زنونه" رفتار کردن، باید کلی خجالت بکشن و تحقیر بشن. 

چرا ما کاملا وجود آندروجینی‌ها رو انکار می‌کنیم؟ ممکنه ما همیشه برامون اوکی باشه که مطابق جنسیتمون لباس بپوشیم ولی اگه یه پسر بعضی وقتا بخواد دکلته بپوشه یا با مهربونی و لطافت رفتار کنه، با اخم و حتی نفرت بهش نگاه می‌کنیم؟

 چرا فکر می‌کنیم که حق داریم نظر بدیم یا محکوم کنیم فردی رو که صرفا داره کاری رو انجام می‌ده که لذت ببره، بدون این‌که به خودش یا کسی ضرر بزنه؟ آره، اگه یه فرد بیاد تو مترو سیگار بکشه، شما حق داری اخم کنی، فحش بدی (!)، کاری رو کنی که فکر می‌کنی لازمه تا از حق خودت دفاع کنی، حق استفاده از هوای تمیز. 

ولی وقتی یه پسر ابروشو برمی‌داره چون اعتماد به‌نفسش و امیدشو به زندگی یشتر می‌کنه، حق نداریم راه بریم و تز بدیم که پسرم پسرای قدیم.  

اگه تو خیابون داریم راه می‌ریم و یه مبدل‌پوش می‌بینیم، به راهمون ادامه بدیم. اگه بدمون می‌آد، به این فکر کنیم که آزاری به ما نمی‌رسونه و فرد از این شیوه‌ی زندگی لذت می‌بره و اگه ما بدمون می‌آد، فقط بخاطر اینه که تو ذهنمون طبقه بندی کردیم که دامن واس دختراست، سیبیل و ریش واسه پسرا. حالا به خودمون نمی‌گیم که همین الآنشم اسکاتلندی‌ها دامن می‌پوشن و همه‌ی دخترای نوجوون سیبیل و بعضی حتی ریش پرپشتی به صورت طبیعی دارن! 

نمی‌دونیم که همه‌ی تراحنسیتی‌ها نمی‌تونن یا نمی‌خوان که عمل کنن ولی باز هم هویتی دارن که با بدنشون متناقضه. تصور کنین تو بدن جنس مخالف گیر افتادین و مردم و قانون با شما بر اساس اون کروموزم آخری مزخرف رفتار می‌کن.

بحث همجنس‌گرایی طولانیه ولی در مقوله آسیب نزدن به ما می‌گنجه. چه اشکالی داره بذاریم یه مرد با عشقش زندگی کنه؟ حالا عشقش مرد باشه یا زن. دقت کنین که اگه این مرد می‌اومد عاشق یه دختر 13 ساله می‌شد کسی نمی‌گفت بذار با عشقش زندگی کنه. چون بچه‌بازی از مصادیقه آسیبه و دخترِ مقابل حتی اگه خودش ندونه آسیب می‌بینه.

دیدگاه قانون، دین، مردم و حتی دوستان و خانواده‌ی هممون به جنسیت باینریه. یا مردی یا زن، یا احساساتی هستی یا منطقی. هیچ‌کی هم نیست این وسط این تابو رو بشکونه و بگه آقا! نمی‌شه که. نمی‌شه که من چون زنم باید ظرف بشورم و یا من چون مردم، من حتما باید برم نون بخرم. غار نشین که نیستیم.

جرئت می‌کنم و می‌گم همه‌ی نقش‌های جنسیتی می‌تونن اشتباه باشن. ممکنه بگین زن خدادادی احساساتی‌تر و مهربون‌تره و بهتر بچه بزرگ می‌کنه. مرد قوی‌تره و می‌تونه هشت ساعت پشت‌سرهم کار کنه.

 بهتره به این هم توجه کنیم که با وجود این‌ همه افراد بیناجنسیتی و دوجنسیتی و ترنس و حتی زن‌ها و مرد‌های کاملا عادی که از چیزی که بهشون نسبت داده می‌شه احساساتی‌تر یا منطقی‌ترن، تساوی زن=احساساتی و مرد=بی‌احساس خیلی وقتا جور در نمی‌آد. مکنه از نظر آماری درست باشه، ولی حق نداریم بر اساسش قانون تعیین کنیم، حق مردم رو بگیریم و کلا وجود اون قشر کوچیک‌تر رو زیر سوال ببریم! (بسیاری از قانون‌های در تناقض با حقوق زنان به عنوان یه انسان و دارای حق برابر با مرد، به همین دلیل وضع شدن: نداشتن حق قضاوت، کم‌ارزش بودن شهادت، عدم توانایی ازدواج بدون تایید پدر، نداشتن حق طلاق و ... که عملا داره می‌گه زن بالغ، توانایی قضاوت درست بدون دخالت دادن احساساتش رو نداره، ولی یه پسر 18 سالبه یا حتی کمتر که حتی به ثبات شخصیتی نرسیده، بدون شک داره. که البته هیچ‌کدوم درست نیست به دلایل مذکور.)

همیشه وقتی می‌خوام رسم یا دیدگاه جا افتاده‌ای رو قضاوت کنم که بر حقه یا فقط انجامش می‌دیم چون عادت کردیم، چشممو می‌بندم و فکر می‌کنم یه فرد 30 ساله‌ام به نام گریو؛ که هیچ خاطره و دانشی از گذشته و درکی از دلیل رفتارهای خاص مردم در جامعه نداره. می‌بینم که آیا براش مسخره است که باید وقتی دوست شوهرش میاد پاز صندلی کمک‌راننده پیاده شه و بره پشت بشینه چون زنه؟ آره!

 آیا می‌تونه درک کنه که حق نداره با هرکی که دلش می‌خواد زندگیشو بگذرونه چون هم جنسشه؟ نه! 

می‌تونه قبول کنه که چند سیاست‌مدار باید عین قدیسه‌ها رفتار کنه وگرنه سرش روی نیزه‌ است؟ نه!

و اون رفتارها و دیدگاه‌های پوسیده رو می‌ذارم کنار یا حداقل خودمو برای انجامشون عذاب نمی‌دم. تعصبمو برمی‌دارم و قفل ذهنمو باز می‌کنم.

۱۲ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۰
مَرمَر

سالها بعد وقتی دلیلِ حسِ تنهاییمو بپرسن به یجا زل میزنم و میگم نمیفهمیدنم و اونقدر قوی نبودم که از پسِ فهمیده نشدن بر بیام

نمیتونستم اون چیزی که تویِ مغزمِ بهشون بفهمونم،سکوت کردم...!ساکت شدم!

شدم این 

ولش کن....

باید خوشحال باشم و به چیزهایِ خوب فکر کنم

مثلا به تو،وقتی به تو فکر میکنم انگار سردردم کمی تسکین پیدا میکند

باید به تو و مزه آن نودلِ گرمی که برایت پخته ام فکر کنم به وقتی که بخارش به صورتم میخورد و با دلو جان بو میکشمش،وقتی که از سرکار میایی و به استقبالت می آیم وقتی برایت از استرسِ کارِ جدیدم میگویم و میخندی وقتی بهم قول میدهی فردا خودت برسانیم و شام را خودت بپذی و من عشق میکنم

باید به صبح آن شب فکر کنم که با غر غر میگویی دیر شد و من با وسواس نگاهی دیگر به خودم در آینه می اندازم و داد میزنم آمدم

وقتی که مرا میرسانی دست هایم را میگیری و با عشق میگویی نترس مثلِ همه کارهایت به بهترین نحو انجامش میدهی،آنجا من برایت برایِ بارِ صدم جان میدهم و با خداحافظیی شیرین راهی میشوم

برایم بوقی میزنی و با لبخند دست تکان میدهی

آنجا برایِ بارِ هزارم سکر میکنم که دارمت...باید قوی باشم 

تمام میشود،درست است این حسِ تنهایی همیشه با من است اما تمام میشود میگذرد نه؟

مثل این ماه گرفتگیِ امشب میگذرد

من نوشتِ دیگر

۷ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۰
مَرمَر

نمیدانم حرفم از طرفِ کلِ زن هاست یا فقط خودم!شاید هم از طرفِ بعضی
یک زن مردی ثروتمند نمیخواهد
مردی خوش قیافه نمیخواهد
یک زن مردی میخواهد که اگر شاعر نیست برای او شاعر شود،که حرفهایش را سکوت هایش را واو به واو بفهمد،یک زن مرد را برای مراقبت از خودش نمیخواهد،برای خرج زندگی نمیخواهد،برای تنها نبودن نمیخواهد
یک زن مرد را برای لمس عاشقانه ها میخواهد؛برای اینکه وقتی از همه جا برید برای او دادو بیداد کند و او سرش را به سینه اش بفشارد و بگوید اینجا وطن توست حال هرچه میخواهی بگو!
زن ها پیچیده نیستند؛برای فهمیدن آنها فقط باید عاشق بود!

#مرمر نوشت

۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۳۸
مَرمَر