زندگی
زندگی زبر است!
به زبری دیوارهای کوچه ی ما که موقع راه رفتن نوک انگشتانم را روی آنها میکشم
زندگی یک زبر لذت بخش است؛با تمام آسیبی که به لطافت انگشتانم میزند باز هم موقع رد شدن چشمانم را میبندم و نوک انگشتانم را روی آن میکشم!
چشمانم را که میبندم حسم برای درک لذت آزاد میشود انگار!
زندگی دقیقا کوچه ی ماست!دیوار های کوچه ی ما...
بعضی جاهایش به درب های لطیف و صاف میرسد که نوک انگشتانم را نوازش میکنند!برخی از آن درها سردند و باعث عمیق تر شدن لبخندم میشوند
برخی هم گرم گرم!زیر نور آفتاب بوده اند گمانم..یادم می آوردند که زندگی همچنان جاریست
کنار برخی از دیوارهای کوچه ما آشغال تلنبار شده و از چند دیوار گل های پیچ آویزان!یادم می آورند که زندگی زیبا و زشتی را با هم دارد و من انتخاب میکنم در کنار کدام مکث کنم!
کوچه ما یک پایان دارد؛خانه!
زندگی هم یک پایان دارد :)
میتوانم در طول کوچه از زبری دیوار ها؛گل های پیچ و درب های سرد لذت ببرم یا اینکه با غرولند تند تند راه بروم که فقط برسم به خانه و لذت های کوچه را حس نکنم!
میتوانم لذت ببرم و به پایان برسم یا اینکه فقط برسم :) انتخاب با من است!
درست است که خانه منبع لذت میتواند باشد ولی هر گلی بویی و هر جایی لذت خاصی دارد :)
#من_نوشتی دیگر :)